جدول جو
جدول جو

معنی سیه بادام - جستجوی لغت در جدول جو

سیه بادام(یَهْ)
کنایه از چشم سیاه خوبان. (آنندراج). چشم معشوق. (غیاث اللغات).
- سیه بادام افشاندن، رسمی است در ولایت که بر تابوت مرده بادامها را سیاه کرده می افشانند. (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
سیه بادام
سیاه بادام
تصویری از سیه بادام
تصویر سیه بادام
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

کنایه از چشم معشوق چه چشم را به بادام تشبیه کرده اند، (برهان) (آنندراج) :
غم پیری سمن بر سنبلش ریخت
ز آسیب خزان برگ گلش ریخت
سیه بادام او از جور ایام
شد از عین سفیدی مغز بادام،
هلالی (از انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
(دَرْ رَ)
نام محلی کنار راه شاه آباد به مهران میان همه کوشتی و تنگ ژومرک، در 20هزارگزی شاه آباد. (یادادشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان شهرویران بخش حومه شهرستان مهاباد، در 23500گزی شمال خاوری مهاباد و 4هزارگزی جنوب شوسۀ مهاباد به میاندوآب، سرزمینی است کوهستانی با آب و هوای معتدل و سالم و دارای 145 تن سکنه میباشد، آبش از چشمه، محصولش غلات، توتون، شغل مردمش زراعت و گله داری است، صنایع دستی اهالی جاجیم بافی، راهش مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
ده کوچکی است از دهستان مسکون بخش جبال بارز شهرستان جیرفت واقع در 24هزارگزی جنوب خاوری مسکون و 14هزارگزی خاور شوسۀ بم و سبزواران، دارای 50تن سکنه میباشد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا